یادداشت علمی دکتر ابراهیم محمدی، مدیر مسئول نشریه مطالعات بین رشته ای ادبیات، هنر و علوم انسانی به مناسبت انتشار اولین شماره
یادداشت علمی دکتر ابراهیم محمدی، مدیر مسئول نشریه "مطالعات بین رشته ای ادبیات، هنر و علوم انسانی"
به مناسبت انتشار اولین شماره
ادبیات تطبیقی نوین؛ نه به دشمن انگاری «دیگری»
نام اولین بخش کتاب دورانساز اسپیواک در تاریخ ادبیات تطبیقی جهان – «مرگ یک رشته» (Death of A Discipline- 2003)، «عبور از مرزها یا فروریختن مرزها»(Crossing Borders=) است. من در این لحظه میخواهم ادبیات تطبیقی را از جهتی و شاید از جهات بسیاری، در همین نام و گفته درست و دقیق اسپیواک فشرده کنم و بگویم ادبیات تطبیقی یعنی همین؛ یعنی درنوردیدن مرزها و حصارها و دیوارها.
تاریخ به روشنی گواهی میدهد که بشر همواره گرفتار ستیزهای غمبارِ بی پایانِ بی دست آوردی بوده است که در گذر ایام، روز به روز، بیشتر، سهمگین تر و دردناک تر شده اند. درنگ در داستان زندگی آدمی، آشکار می سازد که خاستگاه این ستیزها و جدال های دردناک، تقابل ها و تعارض های برآمده از مرزهایِ ساختگیِ باوری، سرزمینی، سیاسی و ... است که خود برساخته ذهن و دست بشرند و در بیشتر موارد بر تقابل بنیان برانداز و غیر انسانیِ «خودیِ مطلقا نیک»، در برابر «دیگریِ مطلقا شر و دشمن» استوار است. تقابل اخیر، همواره میان آدمیان، دیوارهای بلند تفاوت و جدایی ایدئولوژیک برآورده است و نه تنها آنها را در قالب گروه های همباور، سرزمین ها و قلمروهای سیاسی مختلف و ... از هم جدا و با هم غریبه کرده است که گاه، شهری را دوپاره و باشندگان در آن شهر را با هم بیگانه، بلکه دشمن کرده است. نکته امیدبخش اما این است که این دیوارها، که برخی عینی اند و ملموس و برخی دیگر ذهنی و شکل گرفته در جهان اندیشه، گاه در برابر قدرت بی پایان ادبیات سر فرود آورده اند؛ هرگاه بشر توانسته است به ارتباطات ادبی و تعاملات فرهنگیِ برآمده از آن، رونق و عمق ببخشد و جریان ها، پدیده ها و آفریده های ادبیِ بی سرزمینی خلق کند، این مرزها و این دیوارها که ارتباط و گفت و گوی آدمها را دشوار میساخته و دچار تعویق و تعلیق میکرده، فرو ریخته و رنگ باخته است؛ فاصله ها و تفاوت ها از میان برخاسته و گفت و گوی فرهنگ ها و ملل رونق گرفته است و درست در همین گفت وگوها و تعامل ها، شاهکارهای ادبی- فرهنگی جهان نیز پدید آمده است:
- مگر میتوان در شاهکارهای ادبیات فارسی، ازجمله مثنوی مولانا، دیوان حافظ، سروده ها و نوشته های سعدی و ... تعامل مؤثر و قدرتمند دو زبان، دو ادبیات و دو فرهنگ پارسی و عربی و بویژه حضور فرهنگ قرآنی را ندید؟
- مگر میتوان در کلیله و دمنه و هزار و یک شب (یا همان هزار افسان)، درهم آمیختگی و گفت وگو و تعامل ظریف و البته عمیق فرهنگ های هندی، ایرانی و عربی را ندید؟
- مگر میتوان حضور ادبیات پارسی (از شاهنامه فردوسی و رباعیات خیام تا دیوان حافظ و گلستان سعدی و بوف کور صادق هدایت) را در ادبیات جهان ندید و پیوند شاهکارهای ادبی جهان را با ادبیات ایران نادیده گرفت؟
- مگر میتوان حضور ادبیات جهان را در آثار برجسته ادبیات معاصر ایران انکار کرد؟
- اصلا مگر میشود شاهکارهای ادبیات جهان را بدون دانستن «ادبیات جهان» و درک روابط پنهان و آشکار آثار ادبی ملل با هم خواند و فهمید؟
- و بعد از این همه مگر و بسیار مگر جدی دیگر، مگر میتوان پیامدهای نیک سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و همه جانبه این تعاملات ادبی را انکار کرد و مهمتر از آن، مگر میتوان این نکته و واقعیت را از نظر دور داشت که این تعاملات کارا و فرخنده، جز در سایه فروریختن همه مرزها و دیوارهای ساختگی به دست آمدنی نیست؟
اینک اگر به آغاز سخن برگردیم و در نام بخش نخست کتاب اسپیواک درنگ کنیم، درمی یابیم که به راستی میتوان یکی از برجسته ترین اهداف و کارکردهای ادبیات تطبیقی را، بویژه در گونه نوین و امروزی اش که در برخی نظریه ها، ازجمله دیدگاه دیوید دمراش، بیشتر به چیستی و خوانش ادبیات جهان روی آورده است، همین فروریختن یا فروریزاندن و از میان برداشتن مرزها و از رونق انداختن سکه بسیاری از تقابل ها، بویژه تقابل خودی/ دیگری دانست.
البته یادکرد این نکته نیز بایسته است که ادبیات تطبیقی از آغاز (دست کم از ابتدای قرن نوزدهم) تاکنون، تحولات گوناگونی را از سر گذرانده است و در دوره های مختلف، اهداف، رویکردها و روش های متفاوتی ارائه کرده است که اشاره به همه آنها، در این مجال و این مقال، ممکن نیست، اما آنچه اکنون اهمیت دارد، تأکید بر رویکردهای تازه در ادبیات تطبیقی است که یکسر بر مدار گفت و گو و تعامل با دیگری، شناخت دیگری، به ماهو دیگری، و پرهیز از هرگونه خودمرکزبینی حرکت میکند. ادبیات تطبیقی در روزگار ما، بیش از همیشه و شاید بتوان گفت بیش از همه دانش ها و رشته های دانشگاهی از اهمیت گفت وگو و درک و شناخت دیگری و پرهیز از هرگونه «دیگری دشمن انگاری» سخن میگوید؛ از اینکه دیگری در رویکرد فرهنگی – ادبی، فقط دیگری است و با خودی یا با من فرق دارد و من نیست، همین. نگاه به دیگری در قامت دشمن، تنها و تنها محصول دیدها و ذهن های ایدئولوژیک و ایدئولوژیزدهای است که به همه چیز و همه کس از دریچه سیاست مینگرند. ادبیات میکوشد با عبور از این بینش های تنگ و رویکردهای تنگ نظرانه، به افق های باز بنگرد، به افق های روشنی که در آن نشانی از جدال های پوچ و تهی سیاست زده نیست. در این رویکرد، یکی از کارکردهای ادبیات، پدید آوردن پیوند، تعامل گفت وگو و وصل است، نه جدایی، دشمنی و تقابل. نیک آشکار است که در این جهانِ برساخته ادبیات تطبیقی نوین، همه مرزها فرومی ریزد و گفت وگوی راستین آغاز میشود. به باور من، این یکی از مهمترین کارکردهای ذاتی و سرشتین ادبیات و تعاملات ادبی- فرهنگی است، تعاملات ادبی و تعاملات فرهنگی، زیربنای همه تعاملات فراگیر، آن هم به شکلی ماندگار و پایدار، هستند یا باید باشند. گفت وگوی راستین اقوام، ملل، کشورها و ... به دور از هیاهوی پوچ رویکردها و بینش های ایدئولوژیک خودمرکز بین و دیگری دشمن انگار، در «ادبیات جهان» جاری است.
ابراهیم محمدی
مدیرمسئول مجله مطالعات بین رشته ای ادبیات، هنر و علوم انسانی دانشگاه بیرجند